[feed
]

 

۱۶ فروردین ۱۳۸۱

 

در سرزمين شعر وگل وبلبل موهبتي است زيستن،آنهم وقتي كه واقيعت موجود بودن تو پس از سال هاي سال پذيرفته ميشود جايي كه من با اولين نگاه رسميم از لاي پرده ششصد و هفتاد و هشت شاعر را مي بينم كه حقه بازها،همه در هيات غريب گدايان در لاي خاكروبه،به دنبال وزن و قافيه مي گردند و از صداي اولين قدم رسميم يكباره،از ميان لجنزارهاي تيره،ششصد و هفتاد و هشت بلبل مرموز كه از سر تفنن خود را به شكل ششصد و هفتاد و هشت كلاغ سباه پير درآورده اند با تنبلي به سوي حاشيه روز مي پرند و اولين نفس زدن رسميم آغشته مي شود به بوي ششصد و هفتاد و هشت شاخه گل سرخ محصول كارخانجات عظيم پلاسكو............ ........فاتح شدم،بله فاتح شدم اكنون به شادماني اين فتح در پاي آينه،با افتخار ششصد و هفتاد و هشت شمع نسيه مي افروزم و مي پرم به روي طاقچه تا با اجازه،چند كلامي درباره فوايد قانوني حيات به عرض حضورتان برسانم و اولين كلنگ ساختمان رفيع زندگيم را همراه با طنين كف زدني پر شور بر فرق خويش بكوبم و زنده ام،بله،مانند زنده رود،كه يك روز زنده بود و از تمام آنچه كه در انحصار مردم زنده است،لذت خواهم برد

جلال آریان؛

...........................................................................................................................