[feed
]

 

۱۷ فروردین ۱۳۸۱

 

يادتون هست در دبيرستان(يا شايد هم دانشگاه)وقتي يك مساله رياضي را حل مي كرديم يا قضيه اي را در حالت خاص بررسي مي كرديم،سريع به دنبال تعميم اش بوديم تا يك حالت كلي برايش پيدا كنيم و از توش يك فرمول در بياريم كه نه تنها حالت هاي خاص را جوابگو باشد بلكه مثلا يتوانيم يك چيزهايي را هم پيش بيني كنيم.گاهي دست به مدل سازي هم مي زديم.ميخوام بگم ذهن اكثر ما ها در روابط اجتماعي و انساني هم نظريه پرداز بار آمده:در بررسي آدمهاي دوروبر مان سريع از چهارتا رفتاري كه مي بينيم يك نتيجه گيري كلي مي كنيم و اگر خيلي خوش انصاف باشيم آن نتيجه گيري را براي همه آدمهاي شبيه به هم از ديد خودمون بسط مي دهيم. اين ذهن نظريه پرداز و الگوساز براي ساده كردن كار قضاوت خودشه كه آدمها را دسته بندي مي كنه:دسته بندي كردن كار بدي نيست.متناهي فرض كردن اين مجموعه است كه كار را خراب مي كنه (كه وقتي يكدفعه با كسي كه مثل هيچ كس نيست برخورد مي كنيم،همه سيستم فكري مان مي ريزد بهم.......)شايد بهتر باشه به جاي گروه بندي آدمها،خصوصيات اخلاقي را شمارش كنيم و بدانيم يك آدم مجموعه اي از اين خصوصيات است كه با درجات مختلف با هم تركيب شده اند و وقتي در يك برش زماني خاص واقع مي شود،تبديل به يك نمونه منحصر بفرد و غير قابل تكرار مي گردد كه اونوقت خودش به تنهايي يك دسته است و بايد جداگانه قضاوت بشه................ نظر شما در مورد اين نظريه چيه؟!

جلال آریان؛

...........................................................................................................................