[feed
]

 

۱۳ فروردین ۱۳۸۱

 

گفتگوي من و نازي زير چتر نازي:بيا زير چتر من كه بارون خيست نكنه ميگم كه خيلي قشنگه كه بشر تونسته آتيشو كشف بكنه و قشنگتر اينكه ياد گرفته گوجه را تو تابه ها سرخ كنه و بعد بخوره راستي راستي؟ اگه گوجه يه روزي تو هيچ كجا پيدا نشه اون وقت بشر چيكار كنه؟ من:هيچي،نازي! دانشمندا تز ميدن تا تابه ها را بخوريم ،چشم سگ كه هم بياد ،موي گربه سيخ بشه ،لادن و نسترنو گاو بچره معناشون اين ميشه: علم ثابت كرده آهن پروتيين داره و پر ويتامينه براي پاپ اعظم نامه از دربار مي آد اون وقتش تو نيمه شب وقتي پاپ،با زنش دعواش بشه آيه نازل ميشه صبح زودش تو كليساكه بوي بلوط مي ده بعد از صرف ناقوس ميرسونن به حيوون و نبات كه كلوا من فلزات: سوزن خياطي ميله سوپاپ موتور قفل و زنجير و كليد قيچي جراحي لوله تانك و تفنگ پنجره،در،نرده پوكه بمب و فشنگ قطب نما،آفتابه فندك و انگشتري نعل اسب و منقل زنگوله دوربين عكاسي! وقتي آهنا همه تموم بشه اون وقت بشر لباسا را مي كنه و با هلهله از روي آتيش مي پره! نازي:تو جيبت دستمال كاغذي داري؟ من:ميخواي چيكار؟ نازي:دوربين لوبيتل مهريه مو اگه با هم بخوريم هلهله هاي من و تو چطوري ثبت مبشه؟ من:عشق من! آبها لنزمورب دارند! آدمو وارونه ثبتش مي كنند! عكسمون تو آب بركه تا قيامت مي مونه. نازي:رنگي يا سباه-سفيد؟ من:من سياه و....تو سفيد نازي:آتيش چي؟تو آبا،خاموش نميشن آتيشا؟ من:نمي دونم والله! چتره را بدش به من! نازي:اون كسي كه چترو ساخت عاشق بود؟ من:نه عزيز دل من،آدم بود! با لهجه حسين پناهي يخوانيد...............

جلال آریان؛

...........................................................................................................................